Quantcast
Channel: بید مجنون
Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

خواهر کوچیکه...

0
0
انگار همین دیروز بود...از اول هفته نقشه می کشیدیم که چطوری مامان باباهامونو راضی کنیم تا آخر هفته بریم خونه همدیگه...واقعا یادش بخیر...عجب عالمی داشتیم...عاشق اون ۵شنبه هایی بودم که میومدن خونمون و بعد کلی اسرار و اشک تمساح و ازین حرفا راضی می شدن و خونمون میموندن...اونوقت ها انگار دنیارو بهم میدادن...هم سن بودیم...فقط من ۳ ماه بزرگتر بودم که همیشه سر این قضیه کلی بهش زور میگفتم و ادعای بزرگیم می شد،بعد گویا من ۱ بار وقتی خیلی کوچیک بودیم تو بازی و شوخی شوخی سرشو کرده بودم تو لگن آب و این طفلی هم زورش به من نمیرسیده و خلاصه اگه دیر رسیده بودن...!!!!!!!!با هم درس میخوندیم...پیک های شادیمونو(بخوانید عزا) با هم حل میکردیم...عیدا و تابستونارو که دیگه همش با هم بودیم...درسته که دخترداییمه اما واقعا حکم خواهرم رو داره چون من که خواهر نداشتم اونم تک بچه بود و البته یکم هم لوس بود...:)) خلاصه اینکه همه جا باهم بودیم...تو شادی و تو غصه...از اون روزای بچگی خیلی گذشته و فقط مونده خاطراتش...حالا دیگه این آبجی ما واسه خودش خانومی شده و فردا هم عروسیشه...

 فاطمه جان برات بهترین هارو آرزو میکنم در کنار همسر گلت...

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

Latest Images

Trending Articles





Latest Images